حالم گرفته
از این شهر که آدم هایش
همچون هوایش ناپایدارند
گاه آنقدر پاک که باورت نمی شود
گاه چنان آلوده که نفست می گیرد !
گاهی وقتی می گویم : حالم خوبه ...
دوست دارم کسی در چشم هایم
نگاه کند و بگوید : راستش را بگو !
مرا اینگونه باور کن
کمی تنها کمی خسته
کمی از یادها رفته ...
خدا هم ترک ما کرده
خدا دیگر کجا رفته ؟!