پیچکی میشوم وحشی !!!
به پروپای ثانیه هایت میپیچم
آنچنان که نتوانی آنی بدون من زندگی کنی ...
باران مرا یاد چتر می اندازد
و چتر مرا یاد قرارمان ...
قرارمان را که یادت هست ؟
اینکه آغوشت را چتر کنی
تا چشم هایم بیش از این خیس نشوند ...
میان این همه نامردی
شاید باید شیطان را بستاییم که دروغ نگفت
جهنم را به جان خرید
اما ...
تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد !!
حواسمون باشه دل آدم ها
شیشه نیست
که روی آن ( ها ) کنیم
بعد با انگشت قلب بکشیم
و وایسیم آب شدنش رو تماشا کنیم و کیف کنیم !!